علم را اگر بسته به اشخاص تعریف کنیم
جلوی پیشرفتش را گرفتهایم
***
از اامات دوری از ریاکاری
همراه داشتن همیشگی یک قبلهنماست
***
نسبت باقرخان به ستّارخان
نسبت باهنر به رجایی ست؛
هر دو در کنار هم باید یاد شوند.
***
قلب پادشاه بدن است
و مغز، وزیر آن.
***
ملّت ما خر نیست،
ولی تصمیماتی میگیرد که دولت او را خر به حساب آورد.
***
اگه گفتید اون چه پرندهایه که اگه اسمشو برعکس کنیم میشه یه پرندۀ دیگه؟
.
.
.
خب معلومه! کبک، که اگه اسمشو برعکس کنیم میشه یه کبک دیگه.
***
اگه گفتید چرا رادیو موج داره؟
.
.
.
خب معلومه! چون توش د ر ی ا داره.
***
خاطرخواه سکینه دایقزی!
برای اینکه دورش بگردی حتماً لازمه که مادرتو بفرستی ددر؟
راستشو بگو ببینم چیکار میخوای بکنی؟!
***
وقتی آدمهای امروز خودشان از سم کام میگیرند و دودش را به فضا میفرستند،
چه شگفت که سوار مرکبهایی شوند که سم میخورند و دود پس میدهند؟!
***
اگر از من بپرسند:
تنها اقدام مثبت شاه در دوران حکومتش چه بود؟
میگویم:
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
***
ببینم!
از هشتگ # نه به آجیل اجباری چه خبر؟!
***
-اگه عربدهکشیهای رپرها رو ترانه حساب کنیم-
باز باران با ترانه.
***
نوروز بود و تی رُز و فیروزه بود و من
نوروز و بوی عود و سپند و گلاب بود
امّا نماند مهلت عرض ارادتی
تا روزگار بود، چنین پرشتاب بود
نوروز رفت و تی رُز و فیروزه نیز رفت
انگار از ابتداش به آخر سراب بود
گفتم: روم به خواب و ببینم خیال تو
برخاستم به ناگه و دیدم که خواب بود
نمی دانم رسیدن فصل بهار را تبریک بگویم یا عید نوروز را یا آغاز سال جدید را یا آخرین چهارشنبه سال را یا ولادت حضرت امیرالمومنین(ع) را یا روز پدر را یا آغاز ایّام اعتکاف را؟ عجالتاً در مورد روز ملّی شدن صنعت نفت، مطلبی می نویسم تا بعد.
این روز که تنها تعطیلی ملّی مربوط به دوران پیش از انقلاب است و تعداد تعطیلات رسمی نوروز را عملاً از ۴ روز به ۵ روز رسانده است، اوّلین گزینه ای است که بعد از اعلام تعطیلی سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، توسّط مجلس وقت پیشنهاد شد که لغو شود، ولی با مقاومت عدّه ای برقرار ماند و علی رغم تاکید رهبر انقلاب بر پر اهمّیت تر بودن فنّاوری هسته ای امروز از نهضت ملّی سازی صنعت نفت آن روز، هنوز بر صفحات تقویم ایرانی ها خودنمایی می کند. آیا بدون لغو این تعطیلی بی مورد و "مشکوک"، می توانیم به لحاظ روانی آمادگی بستن در چاههای نفت و رهایی از چنگال این اقتصاد خطرناک تک محصولی را داشته باشیم؟ و اصلاً وم زنده نگه داشتن یاد و خاطر این رویداد تاریخی برای مردم امروز جامعه ما که هنوز گرفتار خام فروشی طمع ورزانه دولت های خود هستند چیست؟
صنعت نفت ایران که قبلاً در انحصار انگلیس بود و آمریکا و شوروی هم چشم طمع به آن داشتند، در شرایطی ملّی شد که اکثر تکنسین های مشغول به کار در تاسیسات نفتی ایران، انگلیسی و گوش به فرمان دولت خود بودند و درواقع زمینه برای این کار وجود نداشت و همین باعث شد انگلیس در ابتدا بتواند به آسانی نهضت را شکست داده و دکتر مصدّق قهرمان ملّی و نخست وزیر وقت، برای مبارزه با استعمار انگلستان، پای آمریکا را به ایران باز کند! این در حالی بود که احمد قوام (قوام السّلطنه) در همان ایّام و در کسوت نخست وزیری، با تدبیر مثال زدنی اش در مقابل استالین رهبر شوروی، توانست با فریب طرف مقابل، آذربایجان عزیز را از نیروهای اشغالگر تخلیه کرده و پس از یک سال تمام دوباره به آغوش میهن بازگرداند، بدون اینکه امتیاز وعده داده شده نفت شمال را هم به آنها اعطا نماید. از اشتباهات دیگر محمّد مصدّق (مصدّق السّلطنه)، کج رفتاری وی با آیت الله کاشانی رهبر مردمی نهضت و قطع رابطه با او به امید "مستظهر بودن به حمایت مردم" بود، بیخبر از اینکه همین مردم به اشاره علمایی چون آیت الله کاشانی بود که به حمایت از وی می پرداختند! در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز که آمریکا و انگلیس دوستان دیرینه یکدیگر، شاه را بازگردانده و دولت مصدّق را سرنگون کردند، وی -شاید به خاطر اطّلاع از میزان واقعی پایگاه مردمی اش- از به خیابان آوردن حامیان خود برای خنثی سازی طرح دشمن خودداری کرد. هنگام خروج شاه از کشور هم برخلاف انتظار عموم هیچگونه واکنش خاصّی نشان نداد! تا لحظه آخر نیز -برخلاف قوام- از کوتاه آمدن در برابر مخالفان و کنار رفتن مصلحتی به امید بازپروری نیروها برای خیز بعدی اجتناب ورزید، تنها به طمع تازه کار بودن شاه جدید، آنچنانکه از او درخواست کرده بود علاوه بر نخست وزیری، وزارت جنگ و اختیارات دیگر نیز دست او باشد! در دولت بعدی اش هم، بیشتر اعضای کابینه اش از مخالفان سابق نهضت ملّی نفت بودند. چیزی که برای مردم بسیار عجیب بود. عجیب تر از آن نیز، اقدام او در انحلال مجلس هفدهم شورای ملّی تنها مجلس منتخب واقعی مردم در آن روزگار بود. و اقدامات دیگری که همگی در تاریخ معاصر تحت عنوان "اشتباهات" دکتر مصدّق شناسانده شده است. امّا سوال اینجاست که: اگر این اشتباهات عمدی بوده چرا مصدّق را مانند دیگران خائن نمی دانید و اگر سهوی بوده چطور یک احمق می تواند شخصیّت کاریزماتیک ملّی -در حدّ امیرکبیر و شاید بالاتر از او- قلمداد شود؟؟
خلاصه کلام: به صرف ملّی گرایی نمی توان ملّی شد و فرق بسیار است بین ملّی گرایی و میهن دوستی. مصدّق به خاطر خودش با شاه مخالف بود و قوام به خاطر میهن هوای شاه را داشت. پس ما هم اگر به خاطر میهن با شاه مخالفیم، معلوم است که طرفدار کدامیک باید باشیم.
از ذات حضرت احد واحد ودود
نوری بگشت جلوه گر و گشت در وجود
در پشت آدم صفی الله (ع) گرفت جای
آن نور واحدی که خدا آفریده بود
در آن محل به ذکر خدا اشتغال یافت
می کرد حمد او و همه وقت می ستود
زآنجا به بطن طاهر حوّا(س) ببرده شد
آنجا هم اشتغال به تسبیح می نمود
پنجاه و هفت نسل ز پی آمد و گذشت
آن نور شعر اقدس تقدیس می سرود
از پشت والدین و شکم های مادران
آوای ذکر او همۀ خلق می شنود
از خردسالی پدران در جبینشان
آن نور دیده می شد و ظلمات می زدود
تا که رسید در بدن عبدمطّلب
آنجا بشد دو شاخه به سان دو نهر رود
نیمی ز نور رفت به عبدالله و سپس
آمد به سوی عمران نیمی دگر فرود
ماه ربیع الاوّل در روز هفدهم
در سال فیل کرد یکی در جهان ورود
شد مرسل خدا و محمّد(ص) گرفت نام
آن بحر علم و حلم و وقار و سخا و جود
سی سال بعد، ماه رجب، روز سیزده
بیت الله الحرام به اکرام خود فزود،
چون شد شکافته برِ نیمی دگر زنور:
آن شاه دین، امیر کرم، مجری الحدود
گشته ست نام نامی او نام کردگار
چون شد علیّ(ع) و سرور هر آنچه هست و بود؛
پیغمبر(ص) است شهر علوم و علی(ع) درش
پیغمبر(ص) است سقف پناه و علی(ع) عمود
آن یک چو قلب پیکر اسلام و این چو مغز
وآن یک چو تار پارچۀ دین و این چو پود
ای "شهسوار"! گوی که: از جانب خدای
بر این دو نور نیّر و بر آلشان درود
از فیض این دو تن طلب مغفرت بکن
از ذات حضرت احد واحد ودود
شیخ را دیدم با صورتی نورانی، با دایره ای به رنگ قهوه ای روشن در وسط پیشانی. پرسیدم: "مولانا! این چه حالت است که می بینم؟ مگر همیشه نفرموده اید از ریا اجتناب کنیم؟". گفت: "چرا! فرموده ام و باز هم می فرمایم!". گفتم: "پس این گودی جبین بر آن روی روشن چیست که مثال دهانه های موجود بر روی ماه(!)، عقل و دین از مریدان به یغما می برد؟!". گفت: "خاموش باش! تظاهری در کار نیست. این نورانیّتی که تو می بینی، اثر کرم سفیدکننده است؛ لیکن چون سجده با آن صحیح نبود، دایره ای را در پیشانی باقی گذاشته ام و قهوه ای روشن در اصل رنگ صورت خودم است!!". خواستم جامه چاک کنم و فریاد زنم و راه بیابان پیش گیرم، دیدم حالش نیست(!). آهی سرد از دل پردرد برآوردم، سری تکان دادم و گذشتم. .
حاج آقا قرائتی تعریف می کرد: اسلام حکم کرده است که ظرفی را که سگ لیسیده، ابتدا باید خاکمالی کرد و پس از آن آب کشید. دانشمندان غربی پس از 1400 سال کشف کردند که در بزاق سگ می وجود دارد که جز با خاک از بین نمی رود. آنان بلافاصله تحقیقاتشان را ادامه داده و پی بردند که این میکروب مخصوص در یک حرارت بخصوصی کشته می شود و نتیجه گرفتند پس اگر چنین ظرفی را به آن میزان حرارت دهیم، دیگر نیازی به خاکمالی کردنش نیست؛ ولی از این غافل بودند که شاید علاوه بر وجود آن میکروب، ضرر دیگری در بزاق سگ وجود داشته باشد که 1400 سال بعد کشف شود.
اینچنین اظهارنظرهای شجاعانه و بی تعارفی، وظیفۀ همۀ ما در این عصر "پیش به سوی التقاط" است. عصری که "روشنفکران دینی" جامعه -که از اساس عنوانی باطل بوده و روشنفکری درون خود دین ما وجود دارد- برآنند که به جای عرضه کردن یافته های علمی بر داشته های دینی و رد یا قبول کردن آن بر اساس دین، برعکس بیایند و دین را به زور و تقلّا در قالب مدّعیات علم جدید بگنجانند و هر چیزی را هم که متوجّه نشدند، از سر وا کنند! آیا ما در نقطۀ پایان علم قرار داریم و بنا نیست بیشتر از این پیشرفت کنیم، یا گویا از قرار معلوم دوران حاکمیّت دین سرآمده و باید برای ادامۀ حیات خود تن به زیستن در سایۀ حاکمیّت علم -با این تعریف ویژۀ امروزی اش- بدهد؟!
اگر نگاهی به تاریخ بشریّت بیندازیم، خواهیم دید اسلام در نیمروز تاریخ و در مرکز جغرافیای جهان ظهور کرده و دوران نفی اسطوره زدگی و خرافه پرستی و حاکمیّت تعقّل و تفکّر با آن شروع شده و خود تمدّن اسلامی، پیشرفته ترین و درخشان ترین نمونۀ تمدّن بشری را برای جهانیان عرضه کرده است. غربی ها زمینۀ حسادت و ناحق گویی نسبت به فرهنگ و تمدّن ما را دارند، امّا ای دوستان داخلی، شما به کجا؟!
بردار از مقابل چشمم نقاب را
بیرون کش از جوانب قلبم حجاب را
امشب برای یوسُف تُرکت دعا بکن
تا بی خیال تو به سر آریم خواب را
آن جرعه ها که جرئت لذّت نمی دهند
پژمرده اند رونق باغ شباب را
مهمان بکن مرا تو به یک کاسه شیر داغ
این بادۀ من است، چه خواهم شراب را؟
تا می پرد جرقّۀ یادتو از سرم
می سوزد عصر سیطرۀ التهاب را
بر آتش ترم بفشان آب سوخته
یعنی نشان حرارت لعل مذاب را
طی شد هزاره های مه آلود و عاقبت
اینجا رسیده ام که بگیرم جواب را
گر قلّه بود، اسب فرست و بکش به زیر
گر چاه بود، از سر لطفت طناب را
ماه و ستاره پای من افتاد و سجده کرد
من آن نیم که سجده برم هر شهاب را
آن ماده گرگ پیر اگر برّه ای ربود
خود می گذارمش کف دستش حساب را
با یازده ستاره به نام تو می کنم
آن ماهِ سجده داده و هم آفتاب را
ماییم و بیست سالگی و کوری رقیب
کافی ست بشنود اگر این فرد ناب را:
«ای گل که موج خنده ات از سر گذشته است
آماده باش گریۀ تلخ گلاب را»*
مشت در جاهایی نمونۀ خروار است که تصادفی برگرفته شده باشد
و نه با جستجو و جمعآوری دانه به دانه
***
معنویّتگراییهایی از این سخ که:
"تصوّر نکنید بهشت از جنس باغهای دنیوی است"،
عین مادّیگرایی است.
***
برای درمان آسیبهای اجتماعی باید از ظرفیّت شریعت استفاده کرد
نمایش انتقادی آنها اوضاع را خرابتر میکند و بس
***
اگر انسان عجیبترین مخلوق خداست،
ایرانیان هم عجیبترین ملّت جهانند
***
جوانان دم بخت!
توت را اگر بشویی شیرنیش از بین میرود
اگر هم بخواهی شیرین بخوری، خاک توی دهانت میرود،
پس به دنبال چشم و دل پاک و روابط اجتماعی بالا در یک جا نگردید.
***
- این مشکل خودتونه.
: نگفتم که حلّش کن، گفتم درکش کن.
***
وقتی از یه مغازهای یه برندی رو میپرسم که ندارن،
طوری نگام میکنن که انگار دوربینمخفیه!
***
از لذّتهای بچّگیم یکیشم این بود که
موقع پختن شیر بالاسر مادرم کنار اجاقگاز وایستم
وقتی خواست سر بره فوتش کنم
***
مردم آنقدر برای فتنۀ 98 آمادهاند
که هیچکدام از یون جرئت نکنند "جینقیر"شان را درآورند
***
نتیجۀ اقتصاد برجامی فقط این وضعیّت فلاکتبار کنونی نیست هااا!
یادمان نرود که مراکز صنعت هستهای هم تعطیل هستند.
***
آقای ! "فکر کردید اگر علیه سپاه سخنی گفتید، در کشور اختلاف میفته؟"
***
من که بچّه بودم فکر میکردم شعر "یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور" سرودۀ حضرت یعقوبه،
شما چطور؟
تازه، فکر میکردم شعر "آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟" هم سرودۀ رستمه!
***
یا فارس الحجاز(عج)! تو ادرکنی از کرم
ورنه هزار تیغ جفا می برد سرم
با صد نیاز سوی تو گردانده ام چنان
چشمان چون حوالی شرجیّ بندرم
صد مرغ آه از قفس سینه ام پرید
در حسرت لقایت ای امّید آخرم!
خورشید مغربم! همه داغم، ولیک خلق
خاموش و سرد بیندم از روی ظاهرم
«پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم
شمعم که جان گدازم و دودی نیاورم»*
دست از تو برندارم و هر دم بدون تو
می سوزم از فراقت و صبر است یاورم
امّا چنین که دوری تو طاقتم ربود
انگار یار خسته شده، رفته از برم.
از فجر تا فرج دو قدم بیش راه نیست
سخت است بر من این دو قدم بی تو بسپرم
فجرت رسید، پس فرحت گوی کی رسد؟
سبزیت اید از پی سرخیت، سرورم!
یک یا علیّ و بعد هم الله اکبر است
چشم انتظار آن سر و دست مظفّرم
«با غمزه ای نواز دل پیر جیره خوار»**
من ریزه خوار صحبت رند قلندرم.
بشنو که هر کسی به غم تو ست مبتلا
در پیش وی بسی ز دم او ست محترم
می خواند: "ای قلم! یوخ اثر سؤزلریمده" این
می گوید آن یکی: آقا جون! قربونت برم
ای چارده! که چارۀ بیچارگان تویی
بی چون و بی چرا کمکم کن! که مضطرم
از دیگران ندارم امید عنایتی
یا فارس الحجاز(عج) تو ادرکنی از کرم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* تک بیتی از بانو زیب النّساء هندی (مخفی)
** برگرفته از بیتی از امام خمینی(ره):
ما ریزه خوار صحبت رند قلندریم
با غمزه ای نواز دل پیر جیره خوار.
مجری شبکۀ سهند (آذربایجان شرقی) ضمن بزرگداشت سعدی، حکایتی ازش میخونه که: "بیر نفر حکیمدن سوروشدی. حکیم دئدی. ". من که این حکایت رو هیچ جا ندیدهم؛ داداش من! اگر به هر دلیلی بنا نداری گلستان رو بگیری دستت و از روش حکایت بخونی، دقیقاً به همون دلیل مجبور هم نیستی یاد و خاطرۀ سعدی رو گرامی بداری. خوشت میاد کسی بدون خوندن اشعار زبان اصلی استاد شهریار، فقط ترجمۀ اونها رو بخونه؟ مثلاً به جای اینکه بگه:
«سعدینین باغ گلستانی گرک ه قدر
آلماسی سلّهلهنیب، خرماسی زنبیللنسین
لعنت اول باد خزانه کی نظامی باغینین
بیر یاوا گولبسرین قویمادی کاکللنسین»،
بگه که:
"باغ گلستان سعدی باید تا به هنگام ، سیب هایش سبدسبد و خرماهایش زنبیلزنبیل برسد. لعنت به آن باد خزانی که باغ نظامی را نگذاشت گلبهسر* های جوانش کاکل بر سر بیارد".
________________________________
*واژۀ فارسی زیبایی که در بین ترکزبانان به معنای خیار در تعابیر ادبی به کار میرود.
در بسیاری از اظهارات مربوط به حیطۀ اخلاق و عرفان اسلامی، از دو عامل "عقل" و "هوای نفس" در وجود انسان با عنوان دو رقیب دائمی و به تعبیری "موسای درون" و "فرعون درون" یاد شده و به تأسّی از آن، ریشۀ تمامی سعادتهای بشری به عامل اوّل و ریشۀ تمامی شقاوتها به عامل دوّم نسبت داده شده است. هرچند اصل وجود این تضاد برگرفته از آیات قرآن و روایات بزرگان دین است، ولی تضادّ اصلی مربوط به این موضوع نیست.
نفس امّاره جزئی از وجود انسان است و کشتن آن مانند قطع عمدی عضوی از اعضای بدن، حرام است و در تعالیم اسلام از "مهار" نفس سخن گفتهاند و نه قتل آن. هوای نفس را نیز تا آنجا که به معصیت الهی نینجامد، در مواردی باید داشت. عقل نیز با اینکه جایگاهش سر جای خود محفوظ است و قرار نیست به دست عامل دیگر سپرده شود، ولی بالاتر از آن، جایگاه دیگری نیز برای آن عامل دیگر باید تعریف شود؛ چرا که اگر عقل برگرفته از "عقال" به معنی میخی است که مرکب را از رها شدن حفظ میکند، خود این عقل اگر بخواهد دست به طغیان بزند، کدام عامل باید او را حفظ کند؟!
مسئلۀ دیگر این که: آیا خداوند متعال که در قرآن کریم اینهمه از انسان بدگویی کرده و او را به صفاتی همچون ناسپاس، ستمگر، ناتوان، فراموشکار، نادان و. متّصف نموده است، آیا قصدش تحقیر انسان بوده یا شناساندن آفریدۀ دستش به خود او؟ در همان قرآن در جایی دیگر تأکید میکند که: «نفخت فیه من روحی». پس انسان ساحتی دوگانه دارد. طبیعتش از لجن و فطرت کمالطلب و حقیقتجو و زیباییخواهش از جانب خود خداست. چه عقل و چه نفس، هردو میتوانند در صورت غفلت از فطرت الهی در خدمت طبیعت درآیند و هم میتوانند با دراز کردن دست خود از میان لای و لجن به سوی خالق خویش، از چیرگی همهجانبۀ طبیعت بر خویش خلاص شده و به سرمنزل مقصود برسند. پس تضادّ اصلی بین "فطرت و طبیعت" است. اومانیسم یا انسانخدایی که مبنای تمدّن امروزی غرب است، اساس خود را بر انکار فطرت و وم این یاری گرفتن از بالا قرار داده است.
به قول جاحظ –مورّخ قرن سوّم- انسان ذاتاً شریر است؛ پس نیمی از آدمها را خوب و نیمی دیگر را بد ندانیم که به نیمی از آنها بدبین باشیم. بلکه توجّه کنیم که تکتک آدمها نیمی خوب و نیمی بدند که غلبۀ نهایی خوبی و بدی بالقوّۀ درونشان، بسته به میزان استمداد آنها از حق تعالی است. آنگاه به درون خود و خطرهای سر راهمان بیشتر توجّه خواهیم داشت و به هیچ کس نیز بدبین نخواهیم بود. اهمیّت این بحث از آن روست که بعضاً روایاتی مانند برخورد حضرت علی(ع) با عمرو بن عبدود در جنگ خندق را که بعد از اهانت عمرو به وی، از بیم شرکت دادن انگیزۀ شخصی در کار خدا، اندکی در کشتن او تعلّل کرد، جعلی دانستهاند؛ با این مستمسک که معصومین(علیهمالسّلام) از هوای نفس بریاند و احتمال گناه در مورد آنها منتفی است. این در حالی است که [حتّی اگر داستان مزبور جعلی نیز باشد] اوّلاً از خود حضرت روایت شده که بعد از اینکه خبر داد با هر انسانی شیطانی هست و پرسیدند: یا امیرالمؤمنین(ع) شما نیز شیطان دارید؟، فرمود: «آری، ولی من شیطان خود را رام کردهام». ثانیاً معصومین نیز با وجود مقام عصمت و علم الهی، در درجۀ اوّل انسانند و اگر بپذیریم که به هرحال طبیعتی مانند سایر انسانها دارند که انگیزههای انسانی از آنجا ناشی میشود و نه از هوای نفس، هضم چنین روایاتی برایمان آسانتر خواهد بود.
در تعریف افراط
بسیار تفریط شده است
***
نکات مثبت غربیها
همانهایی ست که باعث بروز پدیدۀ غربزدگی در بین ما شده است
***
تناقضی دیگر:
کافّۀ "سنّتی"
با وایفای رایگان!
***
ترامپ، علی مطهّری آمریکاییهاست:
در ظاهر جمهوریخواه
و در باطن دموکرات.
***
ای دل غافل!
ویکیپدیا هم آرمش تکچشم چپ از آب دراومد.
***
اینکه میگویند "سبزیخوردنی"
یعنی بقیّۀ سبزیها خوردنی نیستند؟!
***
شما رو نمیدونم،
ولی من که تو پیادهرو از روی خطچینهای بازی لیلی به طور عادّی عبور میکنم
به شدّت دچار عذاب وجدان میشم.
چه توان کرد که دیگه قباحت داره!
***
تظاهر به روزهخواری
یعنی اونایی که ماه رمضون روزهخواری میکنن
درواقع روزه هستن ولی ادای روزهخوارا رو درمیارن؟!
***
"ایران به تمام تعهّداتش عمل کرده"
تمجید است یا تحقیر؟!
***
"افتخار ما این است که با تقدیم 4 هزار شهید در مرزهای شرقی اجازه ندادیم موادّ مخدّر به کشورهای اروپایی برسد"
و همه را در داخل کشور پخش کردیم.
***
امروز ظهر وقتی به خونه برمیگشتم
یه تاکسی خالی از روبرو میومد،
حیف که نتونستم سوار بشم!
***
این هم یک نکتۀ 18+)
- "خواجه نصیرم نصیر، آمدهم از گرمسیر، تا بزنم بر تو .، دختر سعدی سلام"
: اِ اینجوریاست؟ پس منم ابن اثیرم اثیر، آمدهم از سردسیر، تا بزنم بر تو .؛ دختر/خواهر/مادر/همسر خواجه سلام.
نتیجۀ اخلاقی:
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید، جو ز جو.
***
نسب زکریّا(ع) عبارت است از: زکریّا بن برخیا بن شو بن نحرائیل بن سهلون بن ارسوا بن شویل بن یهود بن موسی(ع). الیزابت همسر زکریّا بود. زکریّا پسر یربعام هم یربعام هم نام پادشاهی است که 6 ماه سلطنت کرده و به دست شلوم به قتل رسیده (خزائلی). به قولی، یوهاکین یا یوعاشیم همان عمران(ع) پدر مریم(س) است. زکریّا وصیّ او و شوهرخالۀ مریم است. فاقون پدر دو خواهر: ایشیاع زوجۀ زکریّا و حنه (حنّانه، به مسیحی آنا Anne) زوجۀ عمران بوده. به روایت دیگری، عمران پدر او خواهر مریم و ایشاع بوده. عیسی(ع) از مریم باکره متولّد شده. کریشنا خدای هندیان (که نامش با کریست شباهت دارد) از دوشیزهای به نام دیواکی تولّد یافته و پیش از او انی خدای آتش هندیان از مایای عذرا متولّد شده و در یونان، دانائه مادر پرسئوس در زندان پدر به وسیلل قطرات باران طلا که از جانب خدای خدایان –زئوس- در دهان او چکیده است، به پرسئوس (شاید پدر پارسیان) آبستن شده (خزائلی). عمران احتمالاً محرّف عمرام است، به معنی قوم خدا. نام ابیطالب پدر حضرت علی(ع) را هم عمران گفتهاند و به قول موثّق عبدمناف است (متفاوت با عبدمناف پدر هاشم). شاید داستان ملاقات خضر(ع) با حضرت علی(ع) در اثر همنامی با پدر موسی(ع) شکل گرفته یا برعکس، بر اثر آن نام حکیمی که داستان ملاقاتش با موسی در قرآن آمده، در میان مردم به خضر معروف شده یا پدر علی(ع) به نام عمران شناخته شده باشد.
یوشاعیم نام اصلی پدر مریم از ریشۀ عیش به معنی زندگی و عمران نیز از ریشۀ عمر میتواند باشد که در این صورت همسان هستند (خزائلی). یشوع در عبری به معنی نجاتدهنده است که ریشۀ عیسی محسوب میشود. همچنین یاشوع به معنی مخلّص است. عیسی به اروپایی ژزو تلفّظ میشود. مسیح نیز لغتی آرامی است که به قولی به معنی تراشیده است. به قول دیگر، مسیح لغتی عبری یا سریانی است و به قولی عربی و از ریشۀ مسح یا سیاحت است. قول صحیح این است که مسیح صورتی از ماسیح عبری یا از ریشۀ مشح عبری است. در کل معنی منجی میدهد. اگر از ریشۀ مسح باشد، به این خاطر است که یهود به موجب تورات، اشیاء مقدّسه را با روغنی مخصوص و تشریفاتی خاص مسح میکردند و همچنین پادشاهان خود را نیز با تشریفات مخصوص مسح میکردند. آنان همواره در انتظار کسی بودند که عظمت بنیاسرائیل را تجدید کند. گاهی مسیح اسرائیل بر کوروش کبیر نجاتدهندۀ اسرای بابل اطلاق شده است. در قرن دوّم میلادی، شخص دیگری به نام مسیح ظهور کرد و موجب قتل پانصدهزار تن گردید. به همین ترتیب، 24 تن قبل از عیسی(ع) ادّعای مسیحیّت داشتند. معروفترین آنان "سرنتش" و "نامر" بودند. در قرن 18 م، شخصی آلمانی به نام مردخای ادّعای مسیحیّت کرد. مسیح با مشیح/ماشیع رابطۀ لفظی و با متانیا و مهدی(عج) رابطۀ لفظی و معنوی دارد. در افسانههای ایران قدیم، از مشی و مشیانه دو آفریدۀ نخست گفتگو شده. مسیح همریشه با آن و مهر و میترا و موشی و موسی نیز قریب به این ریشهاند. در بین یهود، عدّۀ زیادی در انتظار ظهور متاتیا هستند و این لفظ با مهدی قرابت حروفی و معنوی دارد.
بعضی معتقدند حضرت عیسی در سال دوازدهم سلطنت شاپور اوّل ساسانی مصادف با دوّمین سال هزارۀ دوّم بنای شهر رم متولّد شده و بنابراین روایت، زمان میلاد 251 سال به پیش میآید. در روایات دیگری، تقریباً به همین مقدار یا بیشتر نیز به عقب رفته است و تاریخ کنونی میلاد مسیح که اساس تقویم گریگوری (میلادی) امروزی است، در بین این دو زمان قرار دارد. واضعان این تقویم که از سوی پاپ گریگوریوس سیزدهم پذیرفته شده، خود اذعان داشتند که مبدأ آن دقیقاً با سال تولّد عیسی(ع) انطباق ندارد. با مطابقت تاریخ میلادی و قمری تولّد حضرت محمّد(ص) و کسر مقدار طبیعی اختلاف آنها، به 12 سال اضافی میرسیم که نشان میدهد مبدأ تقویم کنونی میلادی، سال دوازدهم میلاد عیسی(ع) است و سال میلاد عیسی، 12 پ.م است که تاکنون (2019 م) 2031 سال از آن میگذرد. روزی که فعلاً مسیحیان به عنوان تولّد حضرت مسیح جشن میگیرند، با روز تولّد مهر مصادف است. مهر در روز 25 دسامبر، 4 دیماه 273 پیش از میلاد تاریخی، 65 سال پس از غلبۀ اسکندر در زمان اشهپور (اشکپور) اشکانی متولّد شد و در 25 سالگی مبعوث شده و 40 سال تمام به دعوت مردم پرداخته و در 4 شهریور 208 پ.م وفات یافته است. کتاب او "ارتنگ" و "انگلیون"نامیده میشده که بیشباهت به انجیل نیست. انجیل یا اوانجیل به معنی بشارت است. در اوراق تورفان، از رفع وی به پیش پدر آسمانی سخن رفته است. مهر، مسیحا یا مسیحِ مصلوبنشده است. بشارت به ظهور احمد بزرگ (ص) یا محمّد بزرگ (ص) از اوست. تردید در احمد(ص) یا محمّد(ص) به واسطۀ خصوصیّت خطّ "گشتهدبیره" است که اوراق تورفان به آن خطّ است. جشن میلاد مسیح که چند روز قبل از آغاز سال نو در میان مسیحیان امروز برگزار میشود، فاصلۀ اندکی با یلدای ایرانیان دارد و این نشاندهندۀ رسوخ آیینهای مهری در هر دو فرهنگ است؛ ولی اینکه مهر نام انسان یا پیامبر خاصّی باشد که زمان زندگیاش ذکر شد، نظر مورّخینی چون مرحوم ذبیح بهروز است و مخالفان خود را دارد. میلاد عیسی(ع) به روایتی در 747 رومی در زمان آگوست واقع شده است و بنا بر تاریخی که به حساب نسلها تنظیم کردهاند، 1753 از تاریخ بنای رم.
حواری، واژهای حبشیالاصل است به معنی فرستاده. به فرانسوی آپتر (Apoter) گفته میشود. به قول دیگر یونانیالاصل است در همین معنی و یا از ریشۀ حوار به معنی گفتگوست، معادل صحابی که از ریشۀ صحبت است، و یا از حور به معنی سفیدی گرفته شده، به معنی سفیدجامگان. معنای حواری به نقل از بلاغی، ص 351: 1- از حور به معنی آمد و شد و تردّد، 2- از تحویر به معنی سفید کردن، چون انصار و فرستادگان پیامبران در مقام تطهیر و تنظیف نفوس بودند، 3- استاد عبدالرّئوف مصری در کتاب معجمالقرآن مینویسد لفظ کلمهای سامی و حبشی است که از حبشه به یمن وارد شده و به معنی مرسل و مبعوث و سفیر است و کلمۀ حواری از حبشه به نجران و از نجران به حجاز راه یافته است. به نقل اناجیل، مسیح را میان دو تن به دار آویختند، پس از 3 روز زنده شد و از قبر برخاست و پس از 12 روز به آسمان صعود کرد. "بسلیدیس" منکر صلب مسیح است. به موجب کتاب کریس شن بی لیف (Christian belef) یا اعتقاد مسیحی، تألیف "مادن دت": حضرت مسیح بر فراز دار دچار حالتی شبیه به مرگ گردید و چون او را از دار فرود آوردند، به هوش آمد و با حواریّون به گوشهای رفت و در حال انفراد به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفت. پیلاتوس، به دار آویختن مسیح را موکول به ساعت 6 عصر کرده تا سبّت یهودیان شروع شود و به خانههای خود بروند. زن پیلاتوس با مأمورین در صدد نجات مسیح بودند. و. (خزائلی). صلیب معرّب چلیپا به معنی دو تکّه چوب عمود بر هم بوده که در امپراتوری روم، اعدامیان را با آن به دار میکشیدند. در انجیل بارها تعبیر "صلیبهایتان را در دست بگیرید" آمده است که معنی آمادگی برای کشته شدن در راه ایمان به خداست. همین، بعدها به نماد مسیحیّت مبدّل شده است. نام حواریّون عیسی(ع): 1- شمعون پطرس، 2- اندریاس برادر پطرس، 3- یعقوب بن زبدی ملقّب به یعقوب کبیر، 4- یوحنّا برادر یعقوب، 5- فیلیپوس، 6- برتولما، 7- توما، 8- متیا یا متی که وی را لاوی نیز میگفتند، 9- شمعون غیور، 10- لیبوی که به تدی ملقبب بود و یود نیز خوانده میشد. 11- یعقوب صغیر، 12- یهودای اسخریوطی که فریب خورده و به جای وی متیاس انتخاب گردید. بعضی هم پولُس را از جملۀ حواریّون شمردهاند (خزائلی). به روایتی نیز یهودا حواری سیزدهم بود و همو بود که مسیح را به پای اعدام فرستاد و خود به جای او به صلیب کشیده شد.
سگّیز ایل سبک و سیاقیلا گنه
جام ملّتلرده کیروش پارلادی
آزمونی، قدّوسی هی بسلهدی
طارمینی، نورینی تیمارلادی
دالبادال پوکدی حریفلر قامتین
امتیازلاری ییغیب، آنبارلادی
گاو نه من شیر اولموش، ایرانی
سویدی، سویدی، آخیری موندارلادی!
با رسول کردگار ذوالمنن (ص)
گفت اعرابی: بگو پندی به من!
حضرتش فرمود: خشمت را بخور!
مرد هم برگشت با این طرفه در
باخبر شد در غیاب او شبی
در قبیله روی داده مطلبی
از جوانان عدّهای دیوانهوار
غارت آورده به قوم همجوار
آن طرف هم دست یغما آخته
بر سر اموال اینان تاخته
دو قبیله اینک از جا جستهاند
روبروی یکدگر صف بستهاند.
او به عنوان زعیم قوم خویش
رزمجامه برگرفت، افتاد پیش
دید اینجا پند کوتاه رسول(ص)
طرح باید گردد و افتد قبول
با بزرگ آن طرف صحبت نمود
کـ:ـز چنین دعوا و خونریزی چه سود؟
هر خسارت بود، برگویید تا
من ز مال خود کنم آن را ادا!
غیرتش را اینچنین تحریک کرد
رهنمونش سوی کار نیک کرد
او هم از ذعویّشان پوشید چشم
قال پایان یافت و خوابید خشم.
احکام اسلام آسانترین احکام در بین تمام ادیان جهان است و نماز در این میان، سیمای اسلام است. این فریضه -طبق حدیث معراج- در ابتدا قرار بود 50 مرتبه در روز باشد که سپس به 5 مرتبه تقلیل یافت؛ با اینهمه، چرا گاهی برای ما مسلمانان، ادای نمازهای واجب روزانه و به طور خاصّ نماز اوّل وقت سنگین مینماید؟
خداوند در قرآن فرموده: «واستعینوا بالصّبر و الصّلوة و إنّها لکبیرةٌ إلّا علیالخاشعین» (بقره -45). امام علی(ع) در حدیث معرفت در تفسیر این آیۀ شریفه میفرمایند: صبر (منظور روزه) رسول خدا(ص) است و صلاة منم و اینکه خداوند نفرموده "و إنّهما لکبیرة" و فرموده "و إنّها لکبیرة" بدان سبب است که قبول ولایت من سنگین تر از قبول اصل اسلام است. گذشته از معنای باطنی این آیه که ذکر شد، نماز طبق تأیید خود خدا همواره سنگینتر از عبادات دیگری مانند روزه است. علّت آن را نیز باید در کبر و نخوت و عُجب و غرور انسانی جستجو کرد؛ چرا که در ادامۀ آیه، خاشعین (فروتنان و خاکساران) را از آنهایی که اقامۀ نماز برایشان سنگین است، مستثنا کرده است. پس راز آسان شدن ادای این فریضه، همانا خشوع و فروتنی و خاکساری است. در درجۀ اوّل در برابر معبود که وجود و نعمات دیگر را به ما بخشیده، بی آنکه ما تقاضایی از او کرده باشیم، پس شکر این نعمات را هم خود به ما یاد داده و باید به همان گونه ادا کنیم. در درجۀ دوّم در همان راستا، خشوع در مقابل خلائق که به قول محمّدعلی اقبال واحدی، همیشه خود را بدهکار مردم بدانیم و نه مانند محمود اقبالی خود را طلبکار دانسته و بخوانیم: "آهای مردم دنیا گله دارم، من از عالم و آدم گله دارم.! نهایتاً نیز خشوع در مقابل خودمان که به عزّت نفس انجامیده و مانع از آن شود که به هرکاری دست بزنیم.
چه عظیم است کهکشان
که از همۀ نقاطش به همین شکل دیده میشود
***
از تمامی خواهرانی که به احترام ماه محرّم ماتیک مشکی زدند تشکّر میکنیم.
اجرتان با اباعبدالله
***
"از رهنمودهای مقام معظّم رهبری متشکّریم"
ولی کار خودمان را میکنیم
***
"از آیتالله یزدی عذر میخواهم"
یک عذرخواهی هم به آیتالله رئیسی بدهکار هستی
***
تا چه مدّت بعد از اذان، اوّل وقت نماز محسوب میشود؟
به اندازۀ ایراد خطبههای نماز جمعه.
***
"ن را همین بس بود یک هنر
نشینند و زایند شیران نر"
معلوم میشود که در ایران قدیم انجام عمل زایمان به شکل خوابیده هنری محسوب نمیشده است!
***
از خر شیطون بیا پایین
.
.
.
من میخوام سوار بشم
***
هنگام شروع مذاکرات هستهای یاد این جمله از کارتون "گرداب سکندر" افتادم:
هرچه باداباد، میریم به طرف غرب.
***
توسعه همان روباه مکّاری است که ابتدا به بهانۀ پیشگیری از گواتر نمک مصرفی ما را پر از ید میکند،
سپس میگوید نمک را از سفرههاتان حذف کنید.
***
اگر حکومت عراق برای مختار هدف نبود و وسیلهای بود برای مجازات قاتلین امام حسین(ع)،
آیا قاتلین نمیتوانستند به سرزمینهای دیگری فرار کنند تا از تیررس مختار خارج شوند؟!
***
با اینکه در شرع اسلام محدودیّتی برای تعداد متعه و کنیز معیّن نشده است
امّا با توجّه به وم ادای هر چهارماه یکبار حقّ خصوصی زن و دیگر محدودیّتها در این زمینه
در عمل اختیار بیش از 100 زن به طور همزمان ممکن نیست.
البتّه ما به همان یکی قانع هستیم!
***
پرسید: خطّ قرمز تو چیست؟
در جوابش با خودکار قرمز روی کاغذ نقشۀ ایران را کشید و گفت:
این خطّ قرمز من است!!
***
طوفان عظیم نوح(ع) آغاز دورۀ جدید تمدّن بشری بر روی زمین است. زمان رخداد آن مورد اتّفاق عموم ملّتها و امّتها قرار دارد که حدود 3100 پیش از میلاد -با اندکی پس و پیش- گفته شده است؛ امّا در مورد اینکه جهانی بوده یا منحصر به غرب آسیا، در بین صاحبنظران اختلاف است. آیتالله جوادی آملی از جمله عالمان معاصر شیعه است که این اختلاف نظر را به طور جدّی در مباحث تفسیری خود مطرح کرده است.
امّا از نظر حقیر، وقتی خداوند در چند جای قرآن، انسانها را با لفظ "بنیآدم" خطاب کرده و تصریح دارد که علیرغم حضور انسانهایی از نسلهای دیگر در این عالم پیش از خلقت آدم(ع) -که در روایات اسلامی نیز تأکید شده است- نسل کنونی انسانهای زمین (بعد از طوفان نوح) همگی از اولاد آدم هستند، این خود دلیلی بر جهانی بودن طوفان نوح است؛ چه، اگر نسل کنونی همگی از فرزندان آدم(ع) نبودند، خطاب بنیآدم به آنان موضوعیّت نداشت، مگر اینکه این خطاب قرآنی را منحصر و محدود در بخشی از جمعیّت کنونی زمین دانسته و یا به شیوۀ عالمنمایان بیبضاعت آنگاه که در تفسیر صحیح و علمی آیات قرآن درمیمانند، این خطاب را "تمثیلی" بدانیم که البتّه هر دو باطل است. از طرفی نیز، اگر بر حضور نسلهای انسانی پیش از آدم(ع) بر روی زمین تأکید نمیشد، مسئلۀ انقراض آنان در این میان موضوعیّتی نداشت. پس باید به دنبال حادثهای در تاریخ باشیم که نسلهای قبل از آدم(ع) را به نابودی کشانده و آن، جز طوفان نوح چیز دیگری نمیتواند باشد؛ از آنجا که نوح(ع) را "آدم ثانی" گفتهاند و نجاتیافتگان با وی در کشتی، همگی خانوادۀ او یا دیگر پیروانش بودند و گفتهاند که بعد از پایان طوفان، آن عدّه از حدود 80 نفر کشتینشینان که از خانوادۀ نوح نبودند، جدای از آنان در تپّهای ساکن شده و زندگی جدیدی را برای خود شروع کردند که پس از مدّتی همگی دچار طاعون شده و از دنیا رفتند. بدین ترتیب، تمامی نسل کنونی انسانهای زمین نهتنها از تبار آدم، بلکه از تبار نوح نیز هستند. البتّه آن روایتی که میگوید نوح سه فرزند خود -سام و حام و یافث- را به دلیل رفتارهای متفاوتی که از ایشان در حین انکشاف عورت وی در حین خواب روی داده بود، دعا کرد که اولاد حام سیاهپوست باشند و بردگان سامیانِ سفیدپوست و یافثیانِ زردپوست گردند، دورغ محض بوده و به احتمال قریب به یقین از اسرائیلیّات است.
روانشناسی میگفت: "اگه زوجین از اتاق خواب راضی بیرون بیان، از زندگیشون هم راضی خواهند بود". رضایت جنسی عامل خیلی مهمّی در موفّق بودن یک زندگی شوییه و بیشتر طلاقها به نوعی با این مسئله مرتبط بوده، ولی آیا اهمّیتش تا حدّیه که کلّ زندگی رو بهش گره بزنیم؟ اوّلش با قاطعیّت میگم: خیر! و حالا توضیحات بعدی.
چند وقتیه رسم شده دخترا و پسرا -که شاید بهتر باشه بگیم مردا و زنهای مجرّد- تو جلسات خواستگاری از همدیگه میپرسن: "[از نظر جنسی] سردمزاج هستی یا گرممزاج؟" که این البتّه ربطی به مزاجهای چهارگانه (دموی، بلغمی، صفراوی، سوداوی) در طبّ سنّتی نداره؛ ولی این قضیه هم مثل خیلی از موارد واردات فرهنگی که صرف "باکلاس" تلقّی شدنش ما رو به تقلید از اونها کشونده، مصداق کلام ناقصیه که ناقصتر هم فهمیده شده. چون چندتا سؤال مهم اینجا پاسخ داده نشده: 1- گرممزاجی و سردمزاجی زوجین تا چه اندازه در تشکیل یک زندگی موفّق براشون اهمّیت داره؟ 2- کفویّت جنسی در این زمینه آیا به معنی برابری زوجین با همدیگه هست یا نه، اونها "مکمّل" همدیگه هستن؟ 3- اصلاً خود این گرمی و سردی چی هست؟! پاسخ سؤال اوّل رو به عهدۀ خوانندگان میذارم تا بعد از مطالعۀ پاسخهای بعدی، خودشون جواب بدن. تنها در این حد عرض میکنم که: علم روانشناسی امروزی که در فرنگ دست و پا درآورده، مثل خیلی از علوم دیگرشون مبنای تکساحتی داره و خبری از سلامت روح -و نه روان- در اون نیست. برای پاسخ دوّم همین اندازه میدونم که در اسلام -برخلاف سوسیالیسم- عدالت مطرحه و نه مساوات؛ کفویّت زوجین در بعضی موارد به معنی عینیّت، بعضی موارد به معنی شباهت، بعضی موارد به معنی اختلاف اندک "و ضروری" و بعضی موارد هم اصلاً به معنی ضدّیت هست. (نمونههاشو خودتون میتونید پیدا کنید). برای پاسخ سوّم یک خاطره مطرح میکنم.
خانمی که روانشناسی هم خونده بود، در خواستگاری البتّه نافرجامی ازم اون سؤالو پرسید، من هم جواب دادم: "نمیدونم! این اندازه میدونم که مقیّد به اصول اخلاقیام و خواستههامو هرطوری شده بروز نمیدم". فرق بین جامعۀ ما با جوامع غربی در اینه که علاوه بر گرمی یا سردی، یه چیزی هم مطرحه به نام تقیّد و خویشتنداری یا آزادی و لاابالیگری؛ همین امر باعث شده که بسیاری از جوانان سربهزیر ما که ممکنه خیلی خیلی هم از نظر نیروی جنسی قوی باشن، خودشونو سرد تصوّر کنن و برعکس، بسیاری که از این نظر ضعیفن، صرفاً به خاطر علاقه به شهوترانیهای بیقیدوبند، خودشونو گرم بدونن. بعد از اینکه ازدواج میکنن، اصل قضیه برای هردو روشن میشه. پس اوّلاً این مورد، چیزی نیست که تا قبل از ازدواج بشه به این راحتی تشخیصش داد، ثانیاً اگه در زمینۀ رفتارهای شویی به دو دستور مختصر و مفید اسلام توجّه کنیم، میبینیم که عدم کفویّت جنسی تقریباً هیچ تأثیری در نیتی زوجین از زندگی مشترکشون نداره و اون طلاقهای پیشگفته هم در اصل، به خاطر رعایت نکردن این دو دستور کوتاه بوده و نه نابرابریهای آنچنانی. اسلام فرموده:
1- ای ن! هروقت شوهرتون ازتون تقاضای همآغوشی کرد، تمکین کنید.
2- ای مردان! هروقت خواستید این کارو انجام بدید، مثل پرندهها یهویی نرید سر اصل مطلب! بلکه پیشنوازی و معاشقه رو تا اونجا که میتونید طول بدید.
امیدوارم همگیمون در همۀ مسائل زندگی از جمله قبل از رفتن به آغوش همسر، به آغوش اسلام برگردیم.
«اگر دانشگاه اصلاح شود مملکت اصلاح میشود»
و اگر علوم انسانی بومیسازی شود دانشگاه اصلاح میشود
***
مادّیت با معنویّت در کنار هم نیستند
معنویّت محیط بر مادّیت است
***
استفاده از تعبیر چشم جهانبین در بارۀ دجّال
در درجۀ نخست نشان میدهد که چشم نماد جهانبینی است
***
استاد شهریار
نمایندۀ شعر ترکزبانان ایران است.
***
المقنّع:
آخرین بازماندۀ جادوگران قدیم و سرسلسلۀ دانشمندان جدید.
***
عکس آنچه را که دربارۀ ناصرالدّینشاه گفتم دربارۀ عثمان میگویم:
خلیفۀ سوّم خوبیهایی داشت، بدیهایی هم داشت،
ولی انقلابیّون مصری که بر سرش ریخته و به قتلش رساند، به خاطر بدیهایش بوده نه خوبیهایش.
پس دربارهاش از تعبیر شهادت نمیتوانیم استفاده کنیم.
***
کشیدن سیگار در مجامع عمومی ناهنجار است،
ولی از آن ناهنجارتر
روشن نگه داشتن سیگار در دست و نکشیدن آن است.
***
به بعضیها هم باید گفت:
سرهنگ! تو رو چه به فرهنگ؟!
***
اگر انسانهای اوّلیه مواردی چون کشف آتش، ابداع کشاورزی و. را از راه تصادف بازشناختهاند،
پس فکر میکنم تجربیّات خود را از طریق اینستاگرام به همنوعان خود در دیگر نقاط دنیا انتقال دادهاند. .
***
عبدالله بن زبیر را نمیدانم
ولی رسول جعفریان را میبینم که بینیاش کج است. .
***
چرا پولهاتونو خرج سفر حجّ و عزاداری محرّم میکنید؟
برید ترکیه و کانادا بگردید، برا سگتون غذا بخرید، دماغتونو ختنه کنید، یه چیزی هم تو اینستا برای فقرا بنویسید. .
***
امام خمینی(ره) چیزی میدانست که گفت:
سربازان من در گهوارهها هستند،
امام ای هم چیزی میداند که میگوید:
نسل بعدی به مراتب از نسل کنونی مؤمنتر، بابصیرتتر و انقلابیتر هستند.
***
«در آستان حسین(ع) آن کسی که سیر کند
یقین که عاقبتش را خدا به خیر کند»
نیاز خلق در این آستان برآورده ست
چه حاجت است که عرضه به نزد غیر کند؟
فقط نه مسجد و هیئت، که حقّ بندگی اش
نگاه لطف به اهل کنشت و دیر کند
شباب جنّت از آن رو بدان مُقام رسد
که طوع سیّدشان شبّر و شُبیر کند
بیا! که هر که در این راه می شود جانباز
فراز جنّت جاوید کار طیر کند
نترس از عاقبتش، چون سر و تن و جان را
در این معامله آن کس که باخت خیر کند.
این یادداشت را از لابهلای فیشهای مرتّبنشدۀ دوران دانشجوییام پیدا کردم که راجع به نتیجۀ انواع ترکیبات با سه عنصر اسلام، ایران و ت است. جمعاً به تعداد 23 نتیجه، شامل 3 مورد یکتایی، 12 مورد دوتایی و 8 مورد سهتایی. تنها به نظرم رسید که شاید جالب باشد:
1- اسلام خالی (منهای ت) => اسلام سکولار
2- ت خالی (منهای دیانت) => دغلبازی
3- ایران خالی (منهای اسلامیّت) => ایران غیراسلامی
***
4- اسلام + ت = دولت اسلامی
5- اسلام + دغلبازی = اسلام دولتی
6- اسلام + ایران = ایران اسلامی
7- اسلام + ایران غیراسلامی = اسلام ایرانی
8- اسلام سکولار + ت = اسلام ی انحرافی
9- اسلام سکولار + دغلبازی = دولت اسلامی انحرافی
10- اسلام سکولار + ایران = ایران اسلامی انحرافی
11 - اسلام سکولار + ایران غیراسلامی = اسلام انحرافی ایرانی
12- ت + ایران = دولت ملّی
13- ت + ایران غیراسلامی = دولت ملّی انحرافی
14- دغلبازی + ایران = دولت انحرافی ملّی
15- دغلبازی + ایران غیراسلامی = دولت انحرافی
***
16- اسلام + ت + ایران = دولت اسلامی ملّی
17- اسلام + ت + ایران غیراسلامی = دولت ملّی اسلامی
18- اسلام + دغلبازی + ایران = دولت اسلامی انحرافی ملّی
19- اسلام + دغلبازی + ایران غیراسلامی = دولت انحرافی ملّی اسلامی
20- اسلام سکولار + ت + ایران = دولت انحرافی اسلامی ملّی
21- اسلام سکولار + ت + ایران غیراسلامی = ؟
22- اسلام سکولار + دغلبازی + ایران = ؟
23- اسلام سکولار + دغلبازی + ایران غیراسلامی = ؟
علوم انسانی کجاست تا آن را بومی سازی کنیم و از چه نقطه ای باید شروع کرد؟ ابتدا باید به یک پرسش اساسی پاسخ داده شود: آیا اسلامی سازی علوم انسانی با بومی سازی آن یکی است یا دو امر مجزّا از همدیگرند؟ فرهنگ بومی ما بر اساس آموزه های اسلام است که ذائقۀ ایرانی هم در آن در نظر گرفته می شود؛ منتها این اعمال ذائقه نه در لایۀ عقاید و کلام و نه در لایۀ احکام و فقه، بلکه در لایۀ اخلاق و عرفان امکان پذیر است. امری که گاه به سبب در نظر نگرفتن چارچوب های کلامی و فقهی و با تکیه بر تساهل و تسامح مورد تأکید در عرفان اسلامی، منجر به برداشت های اشتباهی چون تکثّرگرایی دینی شده است. پس تکیه بر اعمال ذائقه های ملّی در چارچوب عقاید و احکام دینی امکان پذیر بوده و نه می توان از حدّاقل های تعیین شده در این زمینه فروتر رفته و دچار تفریط شد و نه می توان از حدّاکثر ها فراتر رفته و دچار افراط گردید؛ چنانکه هویّت ملّی نیز که بر پایۀ شاخص های چندی چون زبان، نژاد، تاریخ، فرهنگ و جغرافیا قرار گرفته که جبری و جسمانی اند، در چارچوب هویّت اختیاری و دینی می تواند عرض اندام کند. پس با این توضیحات، در صورتی که شرایط فوق لحاظ شود، اسلامی سازی و بومی سازی علوم انسانی مترادف یکدیگر هستند.
علوم انسانی علومی هستند که مستقیماً به امر تربیت انسان می پردازند. علوم دیگر نیز همین مسئولیّت را بر عهده دارند، ولی به طور غیرمستقیم. پس اهداف و روش های تربیت انسان، به نوعی همان اهداف و روش های علوم انسانی نیز هستند. بنابراین، اوّلین میدان برای شروع این امر خطیر، میدان پرورش کودکان و نقطۀ آغاز نیز برنامه های درسی دورۀ ابتدایی خواهد بود. برنامه های دورۀ متوسّطه، آموزش های تربیت معلّم و عرصۀ دانجویان و اساتید حوزه، میدان بعدی خواهد بود. فی المثل لازم نیست به اسم انقلاب فرهنگی، اساتید دگراندیش را -که می توان از اطّلاعات خام علمی شان بهره برد- از دانشگاه اخراج کنیم؛ بلکه اگر دانشجویان ما از ابتدای کودکی طوری بار بیایند که بتوانند افکار انحرافی آن اساتید را به چالش بکشند و آنان را در موارد اختلافی به سکوت وادارند، اثرات تربیت غیراسلامی و غیرایرانی (غربزدگی) آنان خنثی خواهد شد.
منظور از اسلامی یا -به تعبیری- بومی چیست؟ وقتی از همایش های بسیار به نتیجۀ خاصّی در این خصوص نمی رسیم، باید به شیوۀ لقمان حکیم از راه سلبی وارد عمل شویم و اسلامی و بومی را عبارت از هر آن چیزی تعریف کنیم که "غیراسلامی" و "غیربومی" نباشد. این، چندان موضوع دشواری نیست که منبع بدون اختلاف آموزه های دینی ما، کتاب آسمانی قرآن مجید است و غیراسلامی قدرمسلّم، عبارت از هر آن آموزه ای است که با قرآن تعارض داشته باشد. لازم نیست برای هر مطلب علمی، آیه ای از قرآن را هم شاهد مثال بیاوریم [که بسیاری جاها اشتباه از آب در می آید]، بلکه کافی است مطالب ضدّ مفاهیم قرآن را از کتاب های درسی بزداییم. آن هم دروس دورۀ ابتدایی که دورۀ پایه ای و تأثیرگذار تربیت انسان است. همین کار را به موازات آن با مطالب ضدّ فرهنگ ملّی خود نیز انجام دهیم. از نظر حقیر، گام اوّل بومی سازی علوم انسانی، این است و در صورت تحقّق آن، برداشتن گام دوّم و گام های بعد از آن میسّر خواهد شد ان شاءالله.
هفتۀ وحدت، ابتکار امام خمینی(ره) برای تبدیل تهدید تفرقۀ امّت اسلامی به فرصت اتّحاد آنان بود: اختلاف شیعه و سنّی بر سر تاریخ ولادت پیامبر گرامی (ص) که به جای عاملی برای تشتّت، تبدیل به عاملی برای وحدت شود و در طول این هفته جشنهای مولودی به یاد پیامبر(ص) که محور وحدت امّت است، برگزار شود؛ امّا به این نکته نیز باید توجّه داشت که آیا بدون شمّ عرفانی و بهرهمندی از اصل "وحدت وجود" -از آن نوعی که شیخ محیالدّین ابن عربی تئوریزه کرده و در اندیشۀ امام راحل به بلوغ میرسد- میتوان مبتکر چنین ایدهای بود؟
بیشک، ت حقیقی از منظر اسلام بدون مدد اخلاق و عرفان مجال اعمال نمییابد. در اینجا نیز اگر شخصیّت حضرت رسول(ص) محور اتّحاد امّت اسلامی است، باید اختلاف در تاریخ ولادت او نیز حکمتی از همین سنخ داشته باشد؛ آیا به پیشواز ولادتش برویم یا چند روز بعد از آن را جشن بگیریم؟ جواب یک عارف این است که: هر دو! حال، این جواب از منظر ی نیز در دنیای امروز برکاتی پیدا میکند. چنان که ولادت امام صادق(ع) در زادروز پیامبر(ص) نیز از این منظر دارای حکمتی خاصّ است. ولی پرسشی در اینجا مطرح میشود که به هرحال امام خمینی(ره) از این ابتکار عمل، نیّت عرفانی داشته است یا ی؟ پاسخ مشخّص است: هر دو!
درست است که مرغ همسایه غاز نیست
ولی غاز همسایه هم مرغ نیست
***
اگر به مشاوره اعتقاد داشتیم
بازار رمّال ها اینقدر داغ نبود
***
وقتی تبریز دوّمین پایتخت دوره قاجار بوده است،
طبیعی است که شهر اوّلین ها باشد.
***
در میان همه موضوعات ارزشی که می تواند در آثار هنری سفارشی مبتلا به شعارزدگی شود
دو موضوع مستثنا هستند:
۱- مادر،
۲- وطن.
***
چرا کسانی که مقام عشق را بالاتر از عقل عنوان می کنند
از اینکه ناقص عقل خطاب شوند آزرده می شوند؟
***
یک سوال بغرنج:
آیا اینترنت هم با بنزین کار می کند؟!
***
اسحاق نیوتون پس از دیدن کارتون "میگ میگ"
از نظرات خود در فیزیک عقب نشینی کرد
و بدینگونه قواعد فیزیک غیر نیوتونی پدید آمد.
***
در شگفت بودم چطور می شود تابستان هوا خنک باشد و پاییز دوباره گرم شود؟
تا اینکه ستایش را دیدم که در سری ۲ پیر بود و در سری ۳ جوان شد؛
آنگاه قلبم آرام گرفت.
***
- من همه نمازهای روزانه مو با یک وضو میخونم.
: احسنت! یعنی از صبح تا غروب وضوتو نگه میداری؟
- نه بابا! دم غروب وضو میگیرم نماز ظهر و عصرو با عجله میخونم، بعد نماز قضای صبحو میخونم، بعد هم که اذان شد نماز مغرب و عشا رو میخونم و خلاص.
: احسنت. احسنت.
***
وقتی با یک خوزستانی روبرو شدم که اسمش احمد بود
دچار یاس فلسفی شدم.
مگه همه خوزستانی ها اسمشون جاسم نیست؟!
***
شهروندان عزیز!
لطفاً به هیچکدام از کاندیداهایی که در حال حاضر مطرحند رای ندهید؛
کسی که تبلیغات انتخاباتی را از هم اکنون شروع کند، تشنه قدرت است نه شیفته خدمت.
***
مشکلات مردم از دو حال خارج نیست:
یا توسّط مسئولان به وجود آمده است که در اینصورت امیدی نیست حلّشان کنند،
یا مال خود مردم است که در اینصورت هم ربطی به مسئولان ندارد.
خلاص!
***
در پاسخ به پستهای اخیر وبلاگ آبگینه
نظام جمهوری اسلامی شاید مقدّس نباشد، امّا بیگمان "مقدّس!" هم نیست. قبلاً عنوان کرده بودم که آن اندازهای که دیار آذربایجان تفکیک دو مفهوم مشروعیّت و مقبولیّت را فهمیده و فیالمثل فرزند خود را در سال 88 رها کرده(!)، جاهای دیگر به مرکزیّت شمال تهران نفهمیده یا نخواستهاند بفهمند. به خاطر همین مقاومت آنان، اکنون دوباره مانند زمان شاه، ارزشهای انقلاب به ضدّارزش و ضدّارزشها به ارزش تبدیل شدهاند؛ و این جابجایی ارزشهاست که داد همۀ دلسوزان ملّت ایران را درآورده است. برای این تفکیک مثالی میزنم: بندهخدایی بعد از نثار بد و بیراههای مربوط و نامربوط به نظام جمهوری اسلامی، میگفت "جمهوری اسلامی نسبت به نظامهای اطراف طلاست، ولی نسبت به آنچه باید باشد زباله است"!! این سخن بدان میماند که بگوییم: هر انسانی نسبت به انسانهای شقیتر از خود اهل سعادت و نسبت به انسانهای سعیدتر از خود اهل شقاوت است. نتیجۀ این نسبیگرایی چه میشود؟ زیر سؤال رفتن عدل خدا و بلکه عقل خدا! یعنی پروردگار متعال -نعوذبالله- بر اساس هوای نفس خود یکی را به بهشت و دیگری را به دوزخ خواهد برد. بلکه قضاوت صحیح این است که بگوییم: وجود هر انسانی از دوگانهای تحت عنوان طبیعت زمینی و فطرت آسمانی تشکیل شده است. اگر نیمۀ پست بر نیمۀ متعالی غلبه کرد، شخص در کل انسان شقاوتمندی است و اگر نیمۀ متعالی بر نیمۀ پست غلبه کرد، در کل انسان سعادتمندی است. در مورد یک نظام هم اوضاع چنین است و چنین تفکیکی همیشه لازم است.
مشروعیّت نظام جمهوری اسلامی بر پایۀ اصل رابطۀ امّت با امامت است که در سه منبع عمدۀ قانون اساسی، وصیّتنامۀ امام راحل و بیانات امام حاضر به تفصیل روشن شده است. مقبولیّت آن بر پایۀ عملکرد مسئولان حوزۀ دیوانسالاری کشور بهخصوص -در شرایط فعلی- در حیطۀ معیشت مردم است که همه اقرار میکنند نامطلوب است. اگر قرار بود عملکرد غلط و شرمآور امثال ا.جگ.کش و هر خر عوضی دیگری اصل نظام را زیر سؤال ببرد که مردم از همان زمان اح.بص قافیه را باخته بودند. مردم اصل این نظام را با امام خمینی(ره) شناختهاند و نه با این زبالهها و تقدّس آن از نوع تقدّس اوست. ممکن است در جاهایی هم از سر زبالهدوستی(!) انتخابهای اشتباهی کرده باشند؛ امّا حتّی اگر تمام مسئولین را زباله بدانیم، باز راه انتخاب باز است و نفرین آنها از جمله دعاهایی است که مستجاب نمیشود. علّت آن هم مشخّص است: خدا در این مورد ما را به انتخاب -اصلح هم اگر نشده- خیرالموجودین دعوت کرده است. به عبارت دیگر یعنی همان تفکیک زبالهها! چرا که هیچ دو فرد در جهان وجود کاملاً عین یکدیگر نیستند و باز یکی ولو اندکی از دیگری بهتر خواهد بود. تشخیص آن کمی بصیرت میخواهد. اگر در انتخابات شرکت کرده و گروهی را روی کار آوردهایم که بعدها خود از دستشان ناله و فریاد کنیم، به بیبصیرتی خود خندیدهایم. نفریننامۀ سیف فرغانی مال دورانی بود که مردم در انتخاب حاکمان دخالتی نداشتهاند و مصداقی در این دوران ندارد. اگر شرکت کرده و به گروه مقابل رأی دادهایم، فکر نکنم آنها از اینها بدتر بوده باشند. اگر هم از اساس شرکت نکردهایم، لابد مردم وضع موجود را دوست دارند و بدان راضی هستند. مزاحم آسایششان نشویم.
چندین سال است با وجود اینکه علم اثبات کرده ازدواج فامیلی و به طور خاص پسرعمو با دخترعمو برای فرزند ضرر دارد، عرف ما میگوید: عقد دخترعمو_پسرعمو را تو آسمانها بسته ند! در این راستا در مرثیههایی که زبانحال حضرت صدّیقۀ کبری (س) هستند، امیرالمؤمنین(ع) را پسرعمو (یه ترکی: عمواوغلی) خطاب میکنند که در اصل پسرعموی حضرت رسول(ص) بود و نه حضرت زهرا(س).
چندین سال است غیبت امام عصر(عج) را به مفهوم دیده نشدن و مخفی ماندن ایشان تبلیغ شده است و در این راستا، اسم بازی پنهان میشویم، پیدایمان کن (به ترکی: گیزلن پاچ) را قایم باشک گفتهاند تا کاملاً جا بیندازند که قائم -که شریفترین لقب حضرت و از مفهئم ایستادگی و قیام است- یعنی همان غایب و غایب هم که همان مخفی و پنهان معنی میدهد و نه چیز دیگر.
چندین سال است شعر معروف سعدی را که «بنی آدم اعضای یکدیگرند» و برگرفته از حدیث پیامبر(ص) است، به اسم اصلاح به غلط به صورت "بنی آدم اعضای یک پیکرند" درج میکنند تا قرینهای برای عباراتی چون "ایرانیان اقوام یکدیگرند" باقی نگذاشته و مفهوم اقوام در ایران را که به معنی قوم و خویش است، به مفهوم اروپایی قومیّتها برگردانند.
ترکیه عنوان تاریخی ایلخان را که ترکیب وصفی بوده و به معنی خان مطیع است، ترکیب اضافی معرّفی کرده و در متون علمیاش آن را خان ایل یا رئیس قبیله معرّفی میکند؛ بدون توجّه به این اصل مسلّم که در زبان ترکی ترکیبات اضافی بر خلاف ترکیبات وصفی به صورت جمع سادۀ کلمۀ اوّل با کلمۀ دوّم نبوده و فیالمثل مفهوم رئیس قبیله باید به صورت "ایل خانی" یا "ایلین خانی" یا "ایله خان" گقته شود. نتیجه، شیوع نامهایی چون "ایل آی" که مثلاً به معنی ماه قبیله است و انواع و اقسام اسامی غلط و بیپایه و اساس ترکیهای در کشور ماست.
شاعران آیینی مزار امام حسین(ع) را به مناسبت شکل ششضلعی نامنتظم ضریح -و نه قبر- که به خاطر دفن حضرت علیّاکبر(ع) در آن حاصل شده است، مزار ششگوشه مینامند که مفهوم ششجهت (بالا،پایین، راست، چپ، جلو، عقب) که در اصل برای خانۀ مکعبیشکل کعبه صادق است، از خاطرها زدوده شود.
جملۀ معروف "سکوت علامت رضاست" را به برکت استفادهاش در مجالس خواستگاری سریالهای سیما، چنین تأویل میکنند که اگر کسی در جواب درخواست اجازهای سکوت کرد علامت راضی بودن اوست؛ در حالی که اصل این سخن یعنی اینکه: هرکس در مقابل گناهان و جنایات دیگران سکوت کند، نشانۀ رضایت دادنش به آنها و شریک بودنش در جرم است.
کار را که کرد؟ آن که تمام کرد. آیا در اینجا هم تمام کردن -طبق آنچه تبلیغ میشود- به مفهوم به پایان رساندن در مقابل آغاز کردن است یا صحیح و کامل انجام دادن؟
هنر برتر از گوهر آمد. هنر چیست و گوهر کدام؟ یعنی میخواهد بگوید: نقّاشی و خوشنویسی و شعر و موسیقی و تئاتر برتر از یاقوت و زمرّد و مروارید و الماس و برلیان است؟ خیر! میگوید: فضایل اکتسابی برتر از مفاخر انتسابی است.
یا شما منظور از "نمیدانم" را در حدیث: هرکس از گفتن کلمۀ نمیدانم اجتناب کند، هلاک میشود، چگونه تأویل میکنید؟
نمونهها بسیار است. این موارد و موارد فراوان دیگر، گوشههایی است از تلاش برای دستکاری روی بار معنایی واژهها جهت تغییر فرهنگ عمومی جامعه. پس برای تعمیر فرهنگ، باید واژهها را نیز تعمیر کنیم.
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، نهایتاً به نظام کاست ساسانی ختم شد. انقلاب مشروطه و عدالتخواهی ملّت ایران، نهایتاً به دیکتاتوری رضاخان پهلوی ختم شد. حماسۀ بصیرت 9 دی 88 هم به دولت بیتدبیری و ناامیدی حسن خان ختم شده است. راستی کجای کار میلنگد؟ اگر فتنهگران در روز عاشورا کف و سوت نمیزده و پرچم امام حسین(ع) را به آتش نمیکشیدند و حاج سعید حدّادیان آن نوحۀ معروفش را نمیخواند که:
«در روز عزا حرمت ارباب شکستند
علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟
این فتنهگران راه عزادار تو بستند
علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟»،
آیا خلق 9 دی 88 تا سالها بعد از آن به تعویق میافتاد؟ آیا تا احساسات حسینی و عاشورایی وارد میدان نشود، مردم ذرّهای به خود نمیآیند؟ چرا یک نویسندۀ غیرمسلمان (یرواند ابراهیمیان) باید جرئت کند و سخن تاریخی ستّارخان را که گفت: "من میخواهم هفت کشور زیر پرچم ایران باشد." تحریف کرده و به جای پرچم ایران بگوید پرچم یا ابالفضل؟! سوزاندن پرچم عاشورا گناه است، ولی اعلام برنده شدن در انتخابات پیش از شمارش آراء گناه نیست؟ گناهی که مرتکبش با توجیه هم نتوانست از زیر بارش دربرود و نهایتاً آن را به گردن علی لاریجانی بیچاره انداخت! ملّت ما کی میخواهد چنین چیزهایی را درک کند؟ ادّعایی ندارم؛ ولی بروید نظرسنجی کنید: چند درصد خالقان حماسۀ 9 دی، صرفاً به این خاطر علیه فتنهگران موضعگیری کردند که "به ما چه مربوطه تقلّب شده یا نشده؟ خدا جوابشونو میده. ما قاطی دعواهای ی نمیشیم. ما امنیّت میخوایم، و البتّه روی امام حسین و حضرت ابالفضل هم غیرت داریم". این بصیرت است یا بیبصیرتی؟! آیا مصداق سخنان امام در نوروز 92 برای گزینۀ اصلح ریاستجمهوری که "کسی که امتیازات کنونی را داشته باشد منهای نقاط ضعفی که وجود دارد"، دقیقاً همان کسی بود که نقطهمقابل و 180 درجه عکس رییسجمهور وقت باشد؟! آیا جواب آنکه در انتخابات خبرگان -وقتی انگلیس میگفت به آیتالله مصباح و آیتالله یزدی رأی ندهید- فرمودند "هرچه دشمن میگوید مردم عکس آن عمل کنند"، این بود که مردم دقیقاً عین حرف دشمن و عکس توصیۀ ایشان عمل کرده و به آن دو نفر رأی ندهند؟! تا کی باید ترجیح اصل مشارکت حدّاکثری بر انتخاب اصلح، منجر به انتخاب افسق(!) شود؟ وقت بیداری نرسیده؟ ببینیم و تعریف کنیم بعد از مراسمات بزرگداشت دهمین سال دهۀ بصیرت از 9 دی تا 19 دی (که البتّه به نحو عجیبی مصادف با تولّد تا درگذشت رفسنجانی هم هست!)، چه نتیجهای برای انتخابات پیش روی مجلس شورای ملّی (نمیدانم، شاید هم اسلامی) رقم میخورد؟ این گوی و این میدان.
از ابتدا، تو دیده بودی انتها را
پیری که دیده عاشقان مبتلا را
از چشمهایت اشک جاری شد چو دیدی
هم دست دشمن دستهای آشنا را
از دودمان سعد و ذی الجوشن چشیدی
یکبار دیگر زهرهای نینوا را
دف بود و سوت و آتشی سوزان به چادر
ایران من دیدی تو زنده کربلا را
یک روزه انسان میشود حیوان عالم
خواندی حکایتهای مسخ کافکا را؟؟؟
دیدیم در روز عزا شادی کنان را
آنروز رنجاندند روح عاشقان را
با نام آزادی اسارت لایک کردند
بیدار کن یا رب ز رویا غافلان را
یک عده گرگی که خیال گلّه دارند
دوشیدن این گلّه ها در کلّه دارند
حتما شنیده حاصل محصول مارا
چشم طمع برگندم و بر غله دارند
یکبار که قبلاً چشیده طعم حلوا
اینبار عزم سفرههای چله دارند
امّا خیال خام در سر پرورانده
گویی که او تاریخ را هرگز نخوانده
میهن اگر مجنون، ما لیلای اوئیم
موجی خروشان گشته از دریای اوئیم
از خدعههای دشمنان آگاه هستیم
ما با ولایت هر زمان همراه هستیم
طوفان و جنگ هشتساله یاد داری
مردان خوش عهدی سر میعاد داری
آیا نُهِ دی ماه را بر یاد داری؟
مجنونهای عاشق و فرهاد داری
ما با ولایت هر زمان همراه هستیم
ما ملّتی بیدار و آگاه هستیم
حالا که ملّت پای عهد خود نشسته
چون سدّ محکم یکبهیک فتنه شکسته
از اتّفاقات گذشته درس باید
از خدعههای دشمنانت ترس باید
دشمن فقط ذلّت به ما تقدیم کرده
داروی ما را با غذا تحریم کرده
از جان چشیدیم حاصل افکارشان را
دیدیم فرجام بَدِ برجامشان را
الله اکبر میزنم فریاد فریاد
آزاد باش ای یوز من آزاد آزاد!!
با استارت قهقهههای
فتنۀ 98 کلید خورد:
تردید خواص در حقّانیت مواضع رهبری.
***
اینکه میگن
"برنامۀ امشب سینماهای تهران و شهرستانها"
یعنی سینماها روزها هیچ فیلمی رو اکران نمیکنن؟!
***
آیا ارتباطی بین علیرضا خمسه
با باباپنجعلی احساس میکنید؟
***
انحصار 25 سالۀ امور روسیه در دست پوتین و مدودف
نشان میدهد که:
امکان ادارۀ کشورهای بزرگ به صورت فدراتیو ادّعاست.
***
وقتی داریوش ارجمند میگوید:
"حشمت فردوس هیچ نقطۀ منفی ندارد"
یعنی کاملاً توانسته است در نقش خود فرو برود.
***
اروپاییها باید هنوز در فضای قرون وسطی گیر کرده باشند
که فکر کنند در قرون وسطی همۀ دنیا مثل خودشان بودند.
***
صدا و سیمای خر!
محدودیّت سنّی یک فیلم برای بچّهها
به معنی ضرورت همیشگی آن برای بزرگترها نیست.
***
به یکی هم گفتند:
متن این سیاهمشق رو بخون،
تا پایان عمر دچار لکنت زبان شد!
***
به شخصه هیچ دوست ندارم تا قبل از سقوط خاندان سعود
به استطاعت سفر حج برسم؛
مگر خدا چیز دیگری بخواهد.
***
وضع موجود نتیجۀ این است که مسئولان اجرایی برنامههای درست را غلط اجرا میکنند
یا برنامههای غلط را درست اجرا میکنند؟
جواب هرچه باشد، خسارت دوّمی بیشتر است.
***
با توجّه به اینکه سرزمین هند از دیرباز کشور هزارملّت و هزارآیین بوده است،
هرکدام از حیوانات کتاب "کلیله و دمنه" نماد یک گروه خاص در آن کشور هستند.
***
این هم تصویری از بزرگترین و سمّیترین قارچ دنیا
.
.
.
***
وقتی خداوند در داستان آدم میفرماید: إنّی جاعلٌ فی الـ"ـأرض" خلیفة،
یعنی قرار بود آدم و همسرش از ابتدا در زمین فرود بیایند
ولی با مقدّمه و تشریفات و سوروسات؛
من و همسرم زندگی را شروع کردیم بی عروسی و خرید و ماه عسل
چون بیشتر از آدم چیزی نیستیم.
***
از کجا میتوانیم مدّعی شویم که
انجام وظایف عرفانی و اخلاقی تداخلی با واجبات فقهی ندارد و فقط شامل مستحبّات میشود؟
از آنجا که تداخلات پیشگفته در خود فقه آمده است.
***
جنگهای صلیبی را از آن رو صلیبی گفتند که
مسیحیانی که به جهاد با کافران مسلمان اعزام میشدند، یک صلیب سرخ بر شانۀ راست خود دوخته بودند.
صلیب سرخ، میفهمی؟! صلیب سرخ.
***
حکم ارتداد در میان شیعیان هم وجود دارد؛ امّا مشکلمان با تکفیریها این است که:
آنان به جای "تبلیغ علیه عقاید"، "معصیت در حیطۀ احکام" را دلیل کفر میدانند.
***
- علم بهتر است یا ثروت؟
: والّا چه عرض کنم؟ دارید میبینید که
مراکز علمی هستهای کشور را نقد تعطیل کردند به هوای وعدۀ نسیۀ بازگشت ثروتهای تحریمشده.
حتماً ارزشش را داشته دیگر!
***
نژاد جرئت نداشت بگوید قیمتها پایین آمده
میگفت: تورّم پایین آمده،
این یکی جرئت آن را هم ندارد و میگوید:
نرخ "رشد" تورّم پایین آمده.
(خدا بعدی را به خیر بگذراند)
***
به نظر میرسه هندیها هم مثل چینیها دوست دارند پرواز کنند، امّا خجالت میکشند.
بابا! خجالت نکشید، ما همهمون خریم. بفرمایید.
***
اگه گفتید آنفلوانزا با چی درمان میشه؟
احسنت! با سرماخوردگی.
***
دانشجو بیدار است
.
.
.
با آدامس اکشن
***
آخه آمریکای جتایتکار!
تو فرق هواپیمای جنگی و مسافربری رو نمیدونستی که هموطنان ما رو بر فراز خلیج فارس هدف موشک قرار دادی؟
این توجیه باورکردنیه شیطان بزرگ؟!
***
از پروژههای ناتمام بچِگیم این بود که
ببینم نور چراغ از پشت هرکدام از انواع شیشههای مات چه شکلی دیده میشود
و در مرحلۀ بعد اگر طرح شیشهها به آن شکل دربیاید، نور چراغ به چه شکلی درمیآید؟
فکر کنم ارزش تمام کردن داشته باشد.
***
خواستم مطلبی در انتقاد از شیوع بیحساب تصاویر و جملات جعلی کوروش و داریوش در فضای مجازی بنویسم،
مجمع تشخیص مصلحت درونم ندا داد:
نباید تهرانیها احساس کنند انقلاب همه چیز را از دستشان گرفته است
هرچند این همه چیز هیچ چیز نباشد.
***
آیا برای ما اهمّیت اشغال سرزمین مسلمان فلسطین به دست رژیم صهیونیستی، تنها به خاطر این است که مثلاً قدس قبلۀ اوّل مسلمین و محلّ معراج پیامبر(ص) است یا قضیه دارای ابعاد ناموسی و امنیّتی فراتر از اینهاست؟
آیا شهدای مدافع حرم صرفاً به خاطر دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دختر نداشتۀ امام حسین(ع) راهی سوریه شدهاند یا در کنار آن امنیّت سوریه برای ما یک مسئلۀ حیاتی است؟
آیا راهپیمایی اربعین حسینی صرفاً یک حرکت مذهبی است یا دارای نتایج و برکات امنیّتی نیز هست؟
آیا. و آیا. و آیا. ؟
دشمنان نظام اسلامی که همگی نیز احمق و کمسواد نیستند، توجیهات دسته اوّلی را نمیپذیرند و توجیهات دیگر نیز به آنها عرضه نمیشود. برای همین به راحتی اقشار و حتّی نخبگان بیطرف ما را -که بالقوّه فرصت هستند- از دست ما گرفته و تبدیل به تهدید مینمایند. به نظر میرسد دیگر وقتش رسیده باشد که با هر گروهی به زبان خودشان حرف بزنیم و از مجرای خودش اقناعش کنیم، وگرنه فرصتها یکی_یکی از دست رفته و خواهند سوخت.
با عرض تبریک سالروز بعثت پیامبر اعظم (ص) بزرگترین اتّفاق عالم خلقت و آرزوی پیشرفت مادّی و معنوی برای همه عزیزان در سال جدید، درباره بیانات حضرت امام (مدّظلّه) در آغاز سال ۱۳۹۹ و همچنین در چند دقیقه پیش، به نکته ای اشاره می کنم:
به نظر می رسد در گام دوّم انقلاب -بر خلاف گام اوّل- دیگر بنا بر مشارکت حدّاکثری مردم در انتخابات نخواهد بود. در این سخنان نیز در هیچکدام صحبتی از مشارکت مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن یا در انتخابات ۲ اسفند -بر خلاف حضور در تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی و همراهانش (ره) - نشد. البتّه میزان مشارکت نیز پایین بود که آن را با اغماض به حساب سرمای هوا و فراگیری ویروس کرونا می گذاریم. امّا علّت اصلی اشاره نکردن به این موضوع از نظر حقیر این نمی تواند باشد؛ بنده علّت اصلی را در اهمّیت نداشتن خود اصل مشارکت حدّاکثری بعد از این می دانم. اصلی که همیشه با انتخاب اصلح منافات داشته و دارد و حتّی افلاطون حکیم با تاسّی به آن، دموکراسی را "دیکتاتوری اکثریّت" دانسته است.
در سالهای دهه ۷۰ در ایّام دولت سازندگی، رییس جمهور فقید وقت از پیشنهاد خود به رهبری برای سختگیری شورای نگهبان در تایید صلاحیّت ها به منظور تحقّق اصل انتخاب اصلح و ردّ آن توسّط ایشان در راستای تحقّق مشارکت حدّاکثری می گفت؛ ولی در انتخابات اخیر شاهد بودیم که شورای نگهبان بدون اغماض صلاحیّت حدود یک سوّم از نمایندگان کنونی مجلس را رد کرد که این امر از طرف گروهی که تاکنون با اغماض جزء نیروهای انقلاب شمرده می شدند، منجر به دعوت همگانی برای تحریم انتخابات شد (بشود، به درک!). این تحلیل که بی تعارفی شورای نگهبان در احراز صلاحیّت ها، به منظور پیشگیری از ورود یک جناح خاص به مجلس بوده ضعیف و سطحی نگرانه است، امّا نتیجه انتخابات در نهایت به نفع نیروهای انقلاب و البتّه -ان شاءالله به تبع آن- عموم ملّت تمام شد: غیرانقلابی ها انتخابات را تحریم کردند تا انقلابی ها با مشارکت حدود ۴۲/۵ درصدی خود در انتخابات شرکت کنند و نمایندگانی از سنخ خود را به مجلس بفرستند (خیلی هم خوب!). امّا با اینهمه روی دیگر قضیه می ماند. .
در مجلس منتخب پیش رو -که ریاست آن به احتمال بسیار با محمّدباقر قالیباف خواهد بود- تا حدّ قابل توجّهی سرداران نظامی و انتظامی و نیروهای اطّلاعات و پزشکان ارتش حضور دارند و مجلسی کمابیش نظامی و امنیّتی است. شاید این امر به خودی خود در این شرایط به هم ریخته کشور ضرری به حساب نیاید؛ لیکن ضرر اصلی در مسلک و مرام سطحی اکثریّت این طیف -به ریاست قالیباف- و آفاتی است که پس از موفقیّت های سریع و گذرا در اوایل کار، در میان مدّت گریبانگیر کشور خواهد شد. نگارنده پیش از این در مطلبی با عنوان "نواصولگرایی: ابداع یا بدعت؟" به نقد این مسلک و مرام پرداخته ام. در اینجا معتقدم این مجلس و این مسلک تا حدودی می تواند وضعیّت آشفته ناشی از بی تدبیری ها و ناامیدی های دولت کنونی را سامان دهد، ولی تا روی کار آمدن یک دولت جوان انقلابی -که مصداقش روشن و در عین حال در سایه است!- باید برای تحقّق آن اهداف و آرمانهای اصلی صبر کرد و صابون بیخود به شکم نمالید. توکّل بر خدا
درباره این سایت