بعد از خاتمۀ دور اوّل و دوّم جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه قاجار و انعقاد قراردادهای ویرانکنندۀ گلستان و ترکمانچای، محمّدشاه جانشین فتحعلی شاه برای ترمیم جراحات ملّی به هرات لشکرکشی کرد تا جلوی تجزیۀ این بخش مهم از خاک ایران را بگیرد. همزمان نیروهای انگلیس در جزیرۀ خارک پیاده شدند و دولت وقت بریتانیا ایران را تهدید کرد که اگر دست از محاصرۀ هرات برندارد، در جنوب ایران پیشروی خواهند کرد. بدینسان محمّدشاه از محاصرۀ هرات منصرف شده و تن به جدایی این بخش از خاک ایران داد تا به جای ترمیم، نمکی باشد بر جراحات پیشین. همان انگلیس در دورههای بعد نیز با ادامۀ اشغال جزایر خلیج فارس و تحریک اعراب منطقه به مناقشات فرسایشی با ایران بر سر مالکیّت اروندرود (که در زمان صدّام حسین در قالب جنگ تحمیلی به اوج خود رسید) و تغییر نام تاریخی خلیج فارس، به اقدامات ایذایی خود ادامه داد. در دورۀ پهلوی که ایران "ژاندارم آمریکا در منطقۀ خلیج فارس" [چه پارادوکسی!] نامیده میشد، حدود نیمی از این پهنۀ آبی را به کشورکهای همسایۀ جنوب اهدا کرد و بحرین نیز که همواره جزئی از خاک ایران بوده، طیّ یک "نظرسنجی" (و نه همهپرسی) از ایران جدا شد؛ آنهم به این دلیل که انگلیس از دههها پیش، جزیرۀ بحرین را از یک طرف و جزایر سهگانۀ تنب کوچک، تنب بزرگ و بوموسا (که ابوموسی نامیدندش) را از طرف دیگر اشغال کرده بود و در نزد افکار عمومی چنین جا انداختند که با چشمپوشی ایران از حقّ حاکمیّت بر بحرین (در اصل جزیرۀ منامه)، نیروهای انگلیس از جزایر سهگانه خارج شده و حاکمیّت ایران بر آنها تثبیت خواهد شد و چون آن جزایر برای ایران مهمتر و راهبردیتر از بحرین بودند، دولت وقت ایران طیّ یک "معامله و بده_بستان" از بخشی از خاک خود که در دست دشمن است، صرفنظر میکند تا بخش دیگرش را از دست ندهد! بدینگونه بحرین در امردادماه سال 1350 اعلام استقلال کرد، ولی نایبان انگلیس و آمریکا در منطقه هنوز هم که هنوز است، نام خلیج فارس را تحریف میکنند و بر جزایر سهگانه ادّعا دارند و اختلافات همچنان حلنشده باقی مانده است.
معمله و بده_بستان دیگری در تیرماه سال 1394 بین ایران و گروه پنج به اضافۀ یک [منهای یک] صورت گرفت که طیّ آن دولت ایران تعهّد کرد تا بخشهای مهمّی از فنّاوری علمی بومی خود را که با خون شهیدانش به دست آورده بود، در این سالهایی که از جان و دل برای رسیدن به رتبۀ اوّل علمی منطقه تلاش میکند، به حالت تعطیل درآورد تا دشمن بخشی از مالهای یده شده و غصب شدۀ ملّت او را آزاد کرده و برگرداند. جدای از اینکه چنین بده_بستانی از نظر عقلی و منطقی مردود است و نمیتوان نام بده_بستان بر رویش گذاشت، سابقۀ گروه مقابل نیز نشانگر این است که هیچگاه چیزی نستاندهاند که چیزی بدهند، بلکه همیشه ستاندهاند تا باز هم بیشتر بستانند. چیزی که امروز برای خواص که سهل است، برای عامیترین عوام جامعه و شاید حتّی از انسانها هم گذشته، برای دام و طیور کشور ما هم! به عینه قابل مشاهده است. نمیدانم مشکل از کجاست؟ منطق نداشتیم، تاریخ نخواندیم یا ؟ فقط ای کاش این روند تکراری در همین جا قطع شود تا دانشآموزان ما بیشتر از این مجبور نباشند اسامی متنوّع قراردادها و امضاکنندگان آن را حفظ کنند.
درباره این سایت