تاریخ زندگی حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) را معمولاً به 4 دورۀ 1- از میلاد تا دهسالگی یعنی زمانی که در دامان پیامبر(ص) بالید و پرورش یافت، 2- از دهسالگی تا آغاز امامت یعنی دوران رشادتهایی که در راه پیشبرد اسلام تا رحلت پیامبر(ص) از خود نشان داد، 3- از رحلت پیامبر(ص) تا آغاز خلافت یعنی 25 سال گوشهنشینی مدبّرانه در زمان سه خلیفۀ نخست در راه پیشبرد اسلام و 4- دوران 5 سالۀ خلافت تقسیم میکنند. استاد قنبری همدانی معتقد است: باید دو روز از ضربت خوردن تا شهادت امام(ع) نیز که نه از نظر کمّی ولی از نظر کیفی با هریک از دورههای قبلی برابری میکند، تحت عنوان دورۀ پنجم زندگی ایشان شناخته شود. این دو روز، حال حضرت عجیب است؛ مدّتی به هوش میآید و وصایایی را ایراد میفرماید و سپس دوباره از هوش میرود. . این وصایا در اصل، چکیدۀ حیات حضرت و چراغ راه همۀ مسلمانان و آزادگان جهان است. فرازی که از نظر بنده از بقیّۀ فرازها مهمتر است، این است که:
«شما را و اطرافیانم را و همۀ کسانی را که این وصیّت من به دست آنان میرسد به 1- تقوای الهی و 2- نظم در امور سفارش میکنم».
دربارۀ تقوای الهی بسیار توصیه میشود و هر هفته از منابر نماز جمعه نیز اهمیّت آن یادآوری میشود؛ امّا دربارۀ نظم در امور، کمتر میشنویم و میشنوانیم. تا جایی که امور بینظم را با تعبیر "هیئتی" به بچّهمذهبیها نسبت میدهند و گاه انقلابیگری را مترادف با بینظمی و دوری از عقلانیّت معرّفی میکنند. در تاریخ صدر اسلام، توّابین گروهی بودند به رهبری سلیمان بن صرد خزاعیِ 90 ساله که با هدف شستشوی خود از گناه یارینکردن امام حسین(ع) و نه بیشتر، دست به قیام زدند و انتخاب فرمانده در میانشان نیز نه بر اساس درایت و لیاقت ی و نظامی، که بر اساس قرعهکشی صورت گرفته بود! همان چیزی که آفت جان محافل مذهبی ما نیز بوده و نهتنها ریشهای در تعالیم اسلامی ندارد، بلکه برعکس در دورۀ معاصر خودمان از تأکیدات همیشگی مکتب سوسیالیسم هم هست. مکتبی که به جای عدالت اسلامی که به معنی قرار گرفتن هر چیز در سر جای خود است، "مساوات" را تبلیغ میکند که در بسیاری جاها با عدالت منافات دارد و جاهایی هم نیز که ظاهراً منافات ندارد، زیر سایۀ عدالت است که توانسته است نمود و بروز ظاهری بیابد.
متأسّفانه در اوایل انقلاب اسلامی ایران به خاطر نفوذ سوسیالیستها و کمونیستمسلکان در دستگاههای اجرایی کشور، عدالت اسلامی و علوی نیز بعضاً به نام مساوات تبلیغ شده و در اذهان عمومی جا انداخته میشد؛ از جمله -تا آنجایی که خاطرم هست- در کتاب درسی تعلیمات دینی دورۀ راهنمایی، درسی بود به نام "مساوات در برخورداری از بیتالمال" که در آن، داستانی از سیرۀ امام علی(ع) را که در ابتدای دورۀ خلافتش به هرکدام از شهروندان، سه دینار از بیتالمال مستمرّی داده و فقرا از این اقدام خشنود و ثروتمندان ناخشنود بودند، مصداق مساوات دانسته بود. در حالی که مساوات جایی است که -به زبان امروزی- گفته شود: هرکدام از کارمندان دولت درصد معیّنی مثلاً 15% به حقوقشان اضافه میشود. ولی اگر به جای آن حقوق همگی مثلاً 400 هزار تومان اضافه شود که برای یکی بیشتر از 15% و برای دیگری کمتر از این مقدار باشد و داستان پیشگفته نیز از این سنخ است، این امر در راستای برقراری عدالت است و نه مساوات.
در آخر هم یادی کنیم از مرحوم علی شریعتی که در گیرودار تبلیغات سوسیالیستها در فضای دانشگاهی آن زمان و برای جذب دانشگاهیان به اسلام انقلابی، گاهی به عمد طوری از عدالت اسلامی صحبت کرده که فرق چندانی بین آن با مساوات سوسیالیستی -جز در نزد اهل دقّت نظر- احساس نمیشود. این دوپهلوگویی عمدی از ایراداتی است که به آن مرحوم وارد است؛ ولی اینکه عدّهای به استناد همین سخنان مبهم، خود شریعتی را سوسیالیست دانستهاند، نقدی است ناروا و ناوارد.
درباره این سایت